جهان, ایران, خاورمیانه

کشتار جیلولوق؛ جنایات ارامنه و آشوری‌ها طی جنگ جهانی اول در آذربایجان ایران

ارامنه و آشوری‌ها در اوایل قرن بیستم جهت تشکیل یک کشور ارمنی-مسیحی با پشتیبانی حامیان اروپایی و روس خود دست به کشتار بزرگی در منطقه قفقاز و شمال غرب ایران زدند که به فاجعه جیلولوق معروف است.

03.03.2025 - به‌روز رسان : 04.03.2025
کشتار جیلولوق؛ جنایات ارامنه و آشوری‌ها طی جنگ جهانی اول در آذربایجان ایران

استانبول/خبرگزاری آناتولی

گروه های مسلح ارمنی و آشوری در آغاز قرن بیستم، تحت حمایت مالی، نظامی و ایدئولوژیک هم‌کیشان ثروتمندشان در اروپا و روسیه به تبلیغ ایدئولوژی افراطی ملی‌گرایانه خود و پروژه تشکیل کشور ارمنی-مسیحی از دریا تا دریا (خزر-مدیترانه) پرداختند. آنها برای این منظور اقدام به کشتار بزرگی معروف به «فاجعه جیلولوق» در منطقه قفقاز و آذربایجان ایران کردند. نادیده گرفته شدن کشتار تُرک‌های آذربایجانی توسط محافل سیاسی، رسانه‌ها و مراکز علمی ایران طی حدود 110 سال گذشته به دلایل سیاسی و ایدئولوژیک یکی از ویژگی‌های مهم این فاجعه به شمار می‌رود.

این ایدئولوژی که اساس آن همانند تشکیل کشور اسرائیل بر مبنای تجمیع ارامنه سراسر دنیا در سرزمین‌های به اصطلاح تاریخی استوار بود، دستمایه‌ای شد تا استعمارگران برای پیشبرد منافع خود از گروه های مسلح ارمنی و آشوری برای اشغال بخشی از امپراطوری عثمانی، اراضی تاریخی آذربایجان در قفقاز و شمال غرب ایران (به ویژه استان آذربایجان غربی) حمایت کنند. کشتار هزاران تن از آذربایجانی‌ها در اوایل قرن بیستم و قتل‌عام صدها تن در نسل‌کشی خوجالی و قره‌باغ در اواخر این قرن، نتیجه و پیامد سهمگین این توسعه‌طلبی آغشته با نژادپرستی بود.

اوایل قرن پیش جهان دستخوش تحولات عظیمی شد که آثار آن هنوز هم ادامه دارد و بعضا زخم‌های تازه‌ای از آن سرباز می‌کند. در آغاز این قرن بود که جنگ جهانی اول آغاز شد، یک طرف نیروهای متحد و در راس آنها آلمان و عثمانی بودند و در طرف دیگر نیز متفقین قرار داشتند که بریتانیا، فرانسه و روسیه، مهمترین کشورهای تشکیل دهنده آن بودند. ایران نیز با آنکه اعلام بی‌طرفی کرده بود، اما در عمل تحت اشغال بریتانیا و روسیه بود. اولی، جنوب ایران تا همدان را در کنترل خود داشت و دومی شمال این کشور را. منطقه آذربایجان نیز صحنه درگیری‌های پی‌در‌پی امپراتوری عثمانی و روسیه بود.

طمع فرانسه، روسیه و بریتانیا برای تضعیف، تجزیه و غارت این مناطق بعضا با درگیری بی‌واسطه و لشکرکشی مستقیم و بعضا نیز با تسلیح و حمایت از گروه‌های مختلف در سرزمین عثمانی، قفقاز و ایران نمود می‌یافت. گروه‌های اتنیکی-قومی منطقه‌ای، از جمله طرف‌هایی بودند که به آلت دست قدرت‌ها برای پیشبرد اهداف‌شان تبدیل می‌شدند.

طی این سالها بود که مسلمانان در قفقاز و آذربایجان ایران در معرض کشتار بی‌رحمانه قرار گرفتند. کشتاری که به دست آشوری‌ها (جیلوها) و ارامنه و با حمایت و تحریک کشورهای استعمارگر به ویژه روسیه، فرانسه و بریتانیا صورت گرفت. با این حال، انعکاس این کشتار بسیار ناچیز و محدود بوده و نه تنها سیاسیون بلکه اهل پژوهش و رسانه‌ها در ایران نیز به دلایل مختلفی از آن چشمپوشی کرده‌اند. رسانه‌های ارمنی-غربی نیز با روش‌های مختلف از جمله مطرح کردن ادعاهای اثبات نشده‌ای مانند "نسل‌کشی ارامنه" سعی در انکار فجایعی دارند که خود مسبب و آغازگر اصلی آن بوده‌اند.

آشوری‌ها کسانی بودند که پس از پیوستن به متفقین و اعلان جنگ علیه عثمانی و متعاقب شکست به آذربایجان ایران (استان آذربایجان غربی کنونی) مهاجرت کردند. مردم محلی نیز پس از مهاجرت آشوری‌ها به آذربایجان، آنان را جیلو (برگرفته از اسم کوه‌هایی در حکاری امروزی که آشوری ها قبل از مهاجرت در آنجا می‌زیستند) می‌نامیدند. کشتار مردم محلی به دست جیلوها و ارامنه که با حمایت قدرت‌های بزرگ غربی روی داد، در میان مردم منطقه به فاجعه جیلولوق معروف شده است.

قوای مسلح جیلوها به رهبری «مارشیمون بنیامین» در حمایت از متفقین و با تحریک آنان علیه امپراتوری عثمانی اعلام جنگ کردند. آنها با شکست مقابل قوای عثمانی، به سمت قفقاز و شمال غرب ایران مهاجرت کردند. احمد کسروی، شمار آنان را حدود 12 هزار خانوار ذکر کرده که از طریق سلماس وارد ارومیه در آذربایجان ایران شدند. بعدها حدود 8 هزار تن از ارامنه نیز از سمت ایروان وارد آذربایجان غربی و ارومیه شدند.

براساس برخی منابع حدود 20 هزار نفر از مسیحیانی که از قبل در این منطقه سکونت داشتند به آنان پیوسته و پس از مسلح شدن به فکر تحقق رویاهای خود در این منطقه افتادند. آنان چون نتوانسته بودند در سرزمین های عثمانی کاری از پیش ببرند، تمرکز خود را معطوف به سرزمین‌های آذربایجانی در قفقاز و آذربایجان ایران کردند. پیوستن آشوریان و ارامنه محلی به قوای مسیحی به ویژه پس از قتل رهبرشان صورت گرفت. البته شواهد نشان می‌دهد که عمده جنایات توسط مسیحیان غیر بومی انجام شده است.

- قتل عام مسلمانان و آذربایجانی‌ها در قفقاز و شمال غرب ایران توسط جیلوها

گروه های مسلح ارمنی و آشوری با حمایت مالی و ایدئوژیک روسیه و برخی کشورهای دیگر اروپایی دشمن عثمانی به تبلیغ ایدئولوژی افراطی ملی گرایانه و پروژه تشکیل کشور ارمنی-مسیحی از دریا تا دریا (خزر-مدیترانه) می‌پرداختند که اساس این ایدئولوژی همانند تشکیل کشور اسرائیل بر مبنای تجمیع ارامنه سراسر دنیا در سرزمین های عمدتا آذربایحانی نشین بود. روسیه و استعمارگران اروپایی نیز برای پیشبرد منافع خود به ویژه ضربه زدن به امپراطوری عثمانی، آنان را در اشغال بخشی از این امپراطوری و همچنین شمال غرب ایران (آذربایجان غربی) حمایت می‌کردند.

ارامنه به ویژه پس از پادشاهی پطر کبیر (1672-1725) با روسیه برای نفوذ بر قفقاز و تسلط بر این منطقه همکاری می‌کردند و اوج این همکاری به دوره جنگ جهانی اول و اشغال بخش‌هایی از خاک عثمانی و شمال غرب ایران به دست روسیه بود. روس‌ها نیز برای تثبیت قدرت خود در این مناطق روی ارامنه و آشوری ها حساب ویژه‌ای باز کرده بودند. محمدصادق میرزا معزالدوله (نوه عباس میرزا قاجار) حاکم ارومیه در گزارشات و نامه‌هایی که در آن دوران (1915) به تهران ارسال کرده، از تحریک و مسلح شدن ارامنه توسط روس‌ها خبر داده است.

استفاده ابزاری روسیه از اشتیاق ارامنه و آشوری‌ها برای تاسیس کشور مستقل در شرق سرزمین عثمانی و اراضی دیگر ملت‌ها به ویژه آذربایجانی‌ها در جنگ‌های حکومت قاجار با روسیه تزاری در اوایل قرن 19 میلادی نیز تکرار شده بود. پس از اینکه حزب داشناکاسیون توسط ارامنه افراطی در سال 1890 با هدف ایجاد ارمنستان بزرگ در تفلیس ایجاد شد، دشمنی با مسلمانان منطقه و به ویژه آذربایجانی‌ها سرعت بیشتری به خود گرفت و جنایات بزرگی در اراضی تاریخی آذربایجان در قفقاز از جمله ایروان، باکو، گنجه، سومقائیت و دیگر شهرها به وقوع پیوست که هدفی جز پاکسازی قومی و تشکیل کشور ارمنی نداشت.

در همین راستا در سال 1905 و پس از شکست روسیه در مقابل ژاپن، ارامنه از فرصت ضعف حکومت مرکزی استفاده کرده و شورشی را علیه مسلمانان آغاز کردند. این مساله سرآغاز جنگی بود که تقریبا دامن تمام تُرک‌ها و مسلمانان در دو سوی رود ارس را فرا گرفت. در یکی از دراماتیک‌ترین بخش های جنگ قاجارها با روس‌ها در گنجه (در جمهوری آذربایجان) که با مقاومت مردم این شهر جریان داشت، قلعه گنجه بر اثر خیانت ارامنه سقوط کرد. روس‌ها نیز با جدیت در تلاش بودند که ترکیب جمعیتی قفقار که اکثریت آن را تُرک‌های مسلمان تشکیل می‌دادند را به نفع مسیحیان تغییر دهند.

پس از پایان جنگ قاجارها و روسیه و همچنین سرکوب قیام شیخ شامل داغستانی در 1859، قفقاز تماما در کنترل روسیه قرار گرفت و کوچ ارامنه ایران و ترکیه به این منطقه که به دست روس‌ها افتاده بود، کلید خورد. کوچ گسترده ارامنه-آشوری‌ها به آذربایجان ایران نیز از سال 1915 آغاز شد. مهاجرتی که به کشتار و نسل‌کشی مردم منطقه منجر شد. این کشتار از 21 فوریه 1918 شروع و بعد از 159 روز کشتار مردم بی دفاع شهرهای مختلف آذربایجان غربی، با ورود نیروهای امپراتوری عثمانی و مقاومت مردم محلی به پایان رسید.

درگیری‌های پی‌درپی عثمانی و روسیه در مناطق مذکور، به‌ویژه از سال‌های 1914 تا 1918، ارامنه و آشوری‌ها را که دل در گرو روسیه داشتند را در وضعیتی کاملا وابسته قرار داده بود. با وقوع انقلاب کمونیستی در روسیه و خروج این کشور از مناطق تحت اشغالش از جمله آذربایجان و شرق ترکیه، حمایت روسیه از ارامنه و آشوری‌ها تا حدود زیادی کمتر شد. با این حال این حمایت توسط بریتانیا و فرانسه با اهدافی تقریبا مشابه ادامه یافت. چرا که کشورهای مذکور نیز طرف مقابل امپراتوری عثمانی در جنگ جهانی اول بودند.

این قدرت‌ها از طریق سه گروه عمده اهداف خود را به پیش می‌بردند: آشوریان به فرماندهی بنیامین مارشیمون و آقا پطرس، ارمنیان به سرکردگی آندرانیک توروسی اوزانیان و گروه سوم بخشی از کردها به رهبری اسماعیل سیمیتقو.

- آغاز رویدادها

با وجود اعلام بی‌طرفی ایران قاجاری در جنگ اول جهانی، بخش جنوبی این کشور توسط انگلیس و شمال آن نیز توسط روسیه اشغال شده بود. اوضاع در آذربایجان، به ویژه مناطقی چون خوی و ارومیه از همه جا بدتر بود، چرا که گروه‌های مختلف بومی و غیربومی آشوری، ارامنه و کُرد با حمایت‌ متفقین نقشه‌های زیادی برای آن در سر داشتند.

با حمله انورپاشا به مواضع روسیه در قارص و ارزروم در 22 دسامبر 1914، روس‌ها نیروهای خود را از آذربایجان ایران به آن مناطق روانه و به تدریج از آذربایجان خارج شدند. اما بعدتر با گرفتار شدن سپاه عثمانی در ساری قمیش در روزهای پایانی سال 1914، روس‌ها و ارمنی‌ها-آشوری‌ها بار دیگر بر شرق آناتولی و آذربایجان غربی (ارومیه و سلماس) حاکم شدند. آشوری‌ها-ارامنه ابتدا به منطقه باشقالا در وان حمله و به کشتار مسلمانان مبادرت کردند. در سوم ماه مه 1915 روس‌ها با همکاری ارامنه شهر وان را اشغال کردند.

امپراطوری عثمانی که از خیانت‌های متمادی ارامنه و مسیحیان به تنگ آمده بود، مجبور به خلع سلاح ارامنه‌ای شد که علیه دولت اعلان جنگ کرده بودند. نمونه بارز این خیانت، مورد آقا پطروس بود. وی با آنکه دوره‌ای کنسول عثمانی در ارومیه بود، اما به نیروهای متفقین پیوسته و به فرماندهی بخشی از نیروهای آشوری-ارمنی رسیده بود. آقا پطروس در این مقام نقش مهمی در مبارزه با امپراتوری عثمانی و همچنین اشغال و کشتار مردم ارومیه داشت.

از این تاریخ جنگ‌های پی در پی در جنوب دریاچه ارومیه میان روس‌ها و قوای امپراتوری عثمانی به وقوع می‌پیوست. عمر ناجی فرمانده نیروهای عثمانی در بیشتر این جنگ‌ها، یکی از شخصیت‌های موثر در آغاز جنبش مشروطیت در آذربایجان نیز به شمار می‌رود. بخش بزرگی از آشوری‌ها در 22 جولای 1915 به ارومیه، سلماس و خوی آمدند. احمد کسروی از مورخین معاصر شمار این مهاجران را 12 هزار خانوار (حدود 60 هزار نفر) ذکر کرده است. 20 هزار خانوار ارمنی و آشوری نیز از قبل در سلماس، سولدوز و ارومیه بودند که با احتساب آنان نزدیک به 160 هزار جمعیت آشوری-ارمنی را تشکیل می‌دادند.

مارشیمون در دوم ژانویه 1916 دعوتنامه ای از روسیه برای بازدید از این کشور دریافت و از طریف جلفا عازم تفلیس شد. در این سفر روسیه پیشنهاد تشکیل یک تیپ آشوری را داد. روسیه دو سال قبل از آن نیز به برخی عشیره‌های کُرد چنین پیشنهادی داده بود. در نتیجه جلسه مارشیمون و روس‌ها، مقرر شد اسلحه و مهمات با قطار از طریق تفلیس به تبریز و وان ارسال شود. این خبر در 4 فوریه 1916 در نشریه آلمانی «Frunkurter zeytung» درج شده است. البته ناگفته نماند که با انقلاب اکتبر، روس‌ها شروع به خروج از بسیاری از اراضی تحت اشغالشان کردند. ارامنه- آشوری‌ها نیز با اینکه سلاح‌های به جا مانده از آنان را صاحب شده بودند، از خلا قدرت روس‌ها و ورود مجدد قوای عثمانی به ارومیه و سلماس هراس داشتند.

با این حال اندکی پس از خروج روسها سرگرد «کراسی» انگلیسی برای بررسی اوضاع نظامی متفین وارد ارومیه شده و به فکر تشکیل ارتش مسیحی افتاد. او که قبلا نیز با سیمیتقو همکاری کرده بود به ارومیه آمد تا دوباره جیلوها و ارامنه رادر مقابل عثمانی متحد کند. وی حتی طرح اتحاد سیمیتقو با جیلوها را با کنسول روس در ارومیه مطرح کرد که مورد موافقت قرار گرفت. فرانسه و آمریکا نیز مقادیر زیادی سلاح برای این ارتش تهیه کردند.

در واقع مارشیمون چون می دانست رویایش بسیار بلندپروازانه است و توان محافظت از مناطق اشغال شده را ندارد، در صدد اتحاد با یکی از رهبران طایقه کردی شیکاک به نام سیمیتقو که به منطقه کهنه شهر سلماس مهاجرت کرده بود، برآمد. البته این دیدار در راستای خواست بریتانیا و فرانسه برای اتحاد با سیمیتقو علیه عثمانی و اشغال غرب ایران و آذربایجان نیز بود. آنها با همکاری یکدیگر حتی قصد داشتند تا نزدیک تبریز نیز پیشروی کنند. اما سیمیتقو در دیداری که قرار بود موضوع آن چگونگی همکاری‌ میان دو گروه باشد، به دلیل اختلاف درباره سهم خود در حکومت آتی، مارشیمون را به قتل رساند.

جیلوها با قتل مارشیمون به دست سیمیتقو (که ربطی به مردم آذربایحان نداشت و سیمیتقو حتی در دوره ای به قتل و غارت بسیاری از شهرهای آذربایجان دست زده بود) برای گرفتن انتقام به سمت کهنه شهر و قلعه چهریق در نزدیکی سلماس حرکت کردند، اما سیمیتقو فرار کرده بود و مردم بی دفاع محلی به جای وی قربانی شدند و آن روز صدها تن از مردم سلماس به قتل رسیدند.

پس از مارشیمون، پطروس مسولیت فرماندهی نیروهای مسیحی را برعهده گرفت. سلماس حتی با ورود قوایی که از طرف حاکم آذربایجان و با فشار مردم تبریز فرستاده شده بود و همچنین نیروهای امیر ارشد از قره داغ و پیوستن نیروهای کمکی از خوی نیز نتوانست مقاومت کند و جیلوها چند صد تن را کشته و نزدیک به چهل هزار نفر را از شهر اخراج کردند. بسیاری این افراد در راه جان باختند و برخی نیز از طرف سیمیتقو غارت یا کشته شدند.

در 22 فوریه 1918 ده‌ها هزار قوای ارمنی-آشوری ظرف سه روز با کشتار و یغمایی بی رحمانه، بر این شهر و روستاهای مجاور مسلط شدند. منابع تاریخی تعداد کشته های آن روز را حدود 12هزار (در برخی بیشتر از آن) نفر عنوان می‌کنند. روستاهایی مانند قهرمانلو، چیچکلو، کهنه‌شهر، عسگر آباد، نازلو و اوصالو از جمله دهاتی هستند که شاهد شدیدترین نوع کشنار از طرف جیلوها-ارامنه بودند.

در این سه روز تلاش علمای شهر و حکومت کارساز نشد و کنسول های آمریکا، روسیه و نمایندگان بریتانیا و فرانسه نیز تقریبا به نفع مسیحیان بی طرف ماندند. در 25 فوریه نیز اهالی ارومیه به دلیل نداشتن سلاح و نبود کمک تسلیم شدند و بعد از سقوط شهر وضعیت وخیم تر گشت. جیلوها به خانه های مردم ریخته و غارت می‌کردند. دهات اطراف نیز از طرف جیلوها و به بهانه خلع سلاح تقریبا خالی از سکنه شده بودند و مردم فراری از شهرها از سرما و قحطی جان باختند.

به دنبال تشکیل ارتش مسیحی در غرب آذربایجان و شروع پاکسازی قومی تُرک‌ها در ارومیه و سلماس، در 13 فوریه 1918 امپراطوری عثمانی دستور سرکوب ارامنه و آشوری‌ها در آذربایجان را صادر کرد. قشون عثمانی در اوایل آوریل 1918 از سمت رواندوز به طرف ارومیه حرکت کرد و نوری پاشا از فرماندهان ارتش عثمانی در 9 می 1918 با قطار وارد تبریز شده و 12 می به نخجوان حرکت کرد. چرا که در آنجا نیز آذربایجانی‌ها در مقابل ارامنه مقاومت می‌کردند. اواسط ماه مه قوای عثمانی جهت آزادسازی مناطق اشغالی ارومیه و سلماس از مرز عبور کرده و پس از چندی وارد خوی شدند.

در 15 ژوئن 1918 سربازان عثمانی به نزدیکی سلماس رسیده و پس از دو روز درگیری در 17 ژوئن 1918 (خرداد 1297) سلماس را از حضور ارامنه پاکسازی و در خان تختی اردو زدند. پیشتر، برخی از علما و بزرگان محلی آذربایجان غربی از جمله «آیت الله عسکرآبادی» طی خطبه‌هایی در مسجد اعظم ارومیه، خواستار کمک دولت عثمانی‌ به مسلمانان منطقه شده بودند. گفتنی است، پیش از انقلاب 1357 در ایران، خیابانی در ارومیه به نام آیت الله عسگرآبادی نامگذاری شده بود.

همزمان با تلاش نیروهای عثمانی برای ورود به ارومیه و سلماس و فراری دادن آشوریها و ارامنه، آندرانیک از داشناک‌های مشهور و فرمانده نیروهای ارمنی درصدد حمله به جنوب دریاچه ارومیه برآمد. ارامنه پیشتر با کشتار مسلمانان شهر ایروان و دیگر شهرهای ترک نشین در کشور ارمنستان کنونی موفق به عملی کردن بخشی از امیال خود در قفقاز و تشکیل جمهوری ارمنستان در 28 مه 1918 شده بودند. آنها برای ایجاد «ارمنستان بزرگ» لازم دیدند تا با اشغال خوی در آذربایجان ایران، حوزه های وان، ایروان و نخجوان را به یکدیگر متصل سازند. ارامنه با سپاهی 8 هزار نفره راهی خوی در آذربایجان غربی شدند اما با مقاومت مردم خوی و رسیدن قوای عثمانی به فرماندهی نظامیانی مانند عبدالرحمان بیگ، زهدی بیگ و علی احسان پاشا مجبور به عقب نشینی شدند.

قوای عثمانی سپس به سوی ارومیه پیشروی کرد و با شکست دادن آقا پطرس، فرمانده نظامی ارامنه-آشوری، آنان را نیز مجبور به فرار کردند. اما وضعیت شهرها و روستاها بسیار تراژیک بود و روستاهای اطراف پر از جنازه‌هایی بود که ارامنه و آشوری‌ها کشته بودند.فرماندهان قوای عثمانی در اکتبر 1918 به بزرگان ارومیه اعلام کردند که به دلیل امضای توافق صلح میان این کشور و متفقین، مجبور به ترک آذربایجان هستند. برخی منابع از کشتار و مهاجرت اجباری حدود 15 درصد از ترک‌ها از آذربایجان غربی درپی رویدادهای رخ داده طی سالهای جنگ جهانی اول خبر می‌دهند. از سوی دیگر با کاهش جمعیت آذربایجانی در منطقه، زمینه تسلط افراد سمیتقو در مناطق غربی آذربایجان فراهم شد.

به نوشته احمد کسروی درکتاب «تاریخ 18 ساله آذربایجان»، ارامنه در این سالها 150 هزار نفر از ترک‌های آذربایجان را قتل‌عام کردند که در بین آنها یهودیان ارومیه نیز حضور داشتند. در کتاب «ارومیه در محاربه عالم سوز» که از یادداشتهای روزانه معتمدالوزاره، نماینده دولت در ارومیه چاپ شده نیز آمده است که در این کشتار نیمی از شهر ارومیه که 300 هزار جمعیت داشت، قتلعام شدند. منابعی چون، «ارومیه سرزمین زردشت» به قلم علی دهقان و خاطرات توفیق، کارمند وقت جمعیت شیروخورشید ابعاد کشتارها در شهرهای ارومیه، سلماس و خوی را به خوبی نشان می‌دهند.

- گورهای دسته جمعی

ساعات پایانی 21 اردیبهشت 1395، تصاویری از کشف یک گور دسته جمعی در حفاری اداره آب و فاضلاب استان آذربایجان غربی در خیابان مطهری ارومیه به سرعت در فضای مجازی منتشر شد که زخم قدیمی آذربایجان را تازه کرد. البته بسیاری از رسانه‌های جریان اصلی در ایران، بنابر دلایل سیاسی، از انعکاس اخبار مربوط به کشف پی در پی گورهای دسته جمعی در شهرهای مختلف آذربایجان غربی خودداری می‌کنند. آبانماه سال 91 نیز کشف یک گور دسته جمعی در جریان بازسازی محوطه مدرسه 15 خرداد ارومیه واقع در خیابان مدنی در رسانه‌ها و اذهان عمومی مردم بازتاب گسترده‌ای پیدا کرد. کارشناسان این گورها را با نسل کشی مردم ارومیه طی جنگ جهانی اول مرتبط دانسته‌اند.

در همین ارتباط خبرگزاری مهر نوشته است: "در آن محوطه استخوان‌های مردگانی یافت شد که به نظر می‌آمد به صورت دسته‌جمعی احتمالا در یک رویداد تاریخی کشته شده‌اند. اما با کمال تاسف کشفیات صورت گرفته با بی مهری و بی توجهی نهادهای مربوطه قرار گرفت و شهرداری ارومیه اقدام به تاسیس بازارچه در همان محل کرد".

از مهمترین این گورهای دسته جمعی می‌توان به گور دسته جمعی حاجی خان ارومیه که هم اکنون ساختمان اداره آگاهی، کتابخانه باهنر ارومیه و اداره تبلیغات اسلامی ارومیه بر روی آن قرار دارد اشاره کرد و همچنین گورستان‌های خطیب، شرف، آغداش، خزران، قوچ محمد و مهمتر از همه گورستان قره صاندیق اشاره کرد.

خبرگزاري آناتولي اخبار خود از طريق سامانه مدیریت خبر (HAS) براي مشترکین رسانه‌ای ارسال و فقط بخشي از آنها را خلاصه و در وبسايت خود منتشر ميكند. بنابراين براي دريافت اخبار كامل ما، لطفا تماس گرفته و مشترك شويد!